شاهزاده و پرنسسم

سلااااام به همه ی دوستای خوب نی نی وبلاگی... من متاسفانه سرم خیلییییی شلوغه وبلاگ جوجوها رو مجبورا دیر آپ میکنم.. عیده همتوووون مبااااارک انشالله برای همگی سالی پر از خوشی و شادکامی باشه.. ادی جون متاسفانه این چند وقته خیلییییی پشته سر هم مریض شد و اصلا نه برای عید نه تولدش همکاری نکرد برای عکاسی.. اما این جوجوی ما و داداشه گلش انقدر شیرینن که بداخلاقشونم خوردنیه.. بریم اول سراغه عکسای تولد..                   این ها هم تنها عکسهای عیده 95 پسرک خوشکل و ابحیه اخموش       ...

سلاااام به دوستای گلمممم.. از درگیری های این چندوقته و مریض شدن اقارهام و وقته نداشتم بگذریم و بی حرف بریم سراغ عکسای آدی جووووون که بسی شیرین تر و وروجک تر از همیشه شده..و عکاسی ازش هم بسیاااار سخت شده.. اینم یازدهمین ماهگردت عروسکه خاله             انگشته اشارتو قوربون برم خاله که هنوز تصمیم نگرفتی این عضو جدیده خانواده رهااام جونی رو دوست داشته باشی یا حسووودی کنی...اخه تو مگه چند سالته که حسودی بلدی واسه من وروجککک     این دخترک کلاااااا پرستیژش قشنگهههه..با اون نشستنت قرتییی خانوم..البته اینجا درحال شناسایی اقاکیان پسرخاله ی گ...

سلااام دوست جونیااااا.. اول از همه هم یلداتون مباااارک  بعد هم کریسمستون مبااااارک   عکسای خوشکله ده ماهگی آدی جون رو مامان طاهره ی خوش سلیقه خودش انداخت و خیییلی هم ناناز شدن.. هرچند گل دختر بالاخره بعد از 10 مااااه دندون دراورد و بداخلاق شده بود..هرچند تو در هرصورت شیرینی دخترکم   خبر بدین به نون دون آدی جون دراورده دندوووون..مرواریدات مبااارک عروسکم   اینم یلدا و 10 ماهگی عشقه کوچولوم                 عشقه منی تو پسر   فدای اون قیافه ی اویزونت بشم     ...

سلااااام به دوستای مهربون نی نی وبلاگی که در نبوده ما حساااابی به یادمون بودن.. راستش این چند وقتی که نبودی حساااابی سرم شلوغ بوده و مشغول بودم.. ولی یکی از این دلایلم هم یازدهمین نوه ی گل مامان رعنا و اخرین یاره فوتبالمون پسره خاله حدیثه بود که 6 آذر زمینی شد و جمعه گلهای نازمون رو تکمیل کرد.. خوش اومدی گل پسررررر... و البته که من خیلی سعی کردم از توت فرنگی و اقارهام عضو جدید خانواده عکس بگیرم اما با حسادت های شدیییییید خانومه توت فرنگی و حملات ایشون مواجه شدیم و بخاطره سلامته اقارهامم که شده بیخیال عکاسی شدیم ولی در عوض از میزه جشن ده روزه ی اقا رهام سواستفاده کردیم و از ادی جون عکسای 9 ماهگیشو گرفتیم.. اول اقارهامه فسقلی رو ...

سلاااام دوستای گلم.. آدی جون 8 ماهه شدددد..8 ماهگیت مباااااارک توت فرنگی من..مخمل خانومم آدی جون دیگه بزرگ شده و عکاسی ازش خییییلی سخت شده و دیگه اون جوجوی مظلومه نیست که من مدل به مدل درستش کنم و عکس بگیرم ازش و اونم هیچی نگه.. وروجکه خاله دو ماهی میشه که 4دست و پا میره و الان چند وقتی میشه که دیگه خییییلی زرنگ شده و دستشو میگیره به هر برامدگیی و می ایسته ولی دو دقیقه ی بعد وقتی میفهمه تو چه موقعیتیه  پشیمون میشه و میترسه و میزنه زیر گریه گل دختره طوطیه ما از مامانی یاد گرفته و وقتی میخواد خرابکاری کنه و کاری کنه که میدونه مامانش دعواش میکنه قبله مامانش میگه خخخخخ..(یعنی من به شخصه همچین وروجکه 8 ماهه ی پرویی ندیده بودم ) و ی...

سلاااام به همه ی دوستای گله نی نی وبلاگی.. خاله مهتاب جدیداخیلی تنبل شده و البته سرش هم خیلی شلوغه بخاطره همین وبلاگ جوجوهای خاله دیر به دیر آپ میشه.. پس کلامو کوتاه میکنم و میریم سراغه عکسای عشقولیای من.. اول از همه بگم که امیرجونم امسال کلاس اولی شده عشقه خاله و مامان جونش هم خییییلی از گل پسری راضیه..خیلی ماهه این عشقولی خاله..برعکسه همه ی بچه ها اصلا هیچ اذیتی نمیکنه برای مدرسه رفتن و صبحها هم خیلی راحت بیدار میشه و راجبه درسها هم معلم هم مامانیش خیییییلی ازش راضین و خیلی هم حرف گوش میکنه نفسه خالش.. متاسفانه هرکاری میکنم عکسهای مدرسه ی امیرم آپ نمیشه با اینکه حجمشم کم کردم نمیدونم چرا اینجوری امیر جونم ببخشید ایشالا دفعه...

سلااااام.. خاله مهتاب تنبل و پر دردسر اومد ولی با کلی تاخیییییر.. این چند وقته خییییلی سرم شلوغ بود و یکمم تنبلی کردم که وبلاگ جوجوهامو آپ کنم.. حتی وقت نکردم بجز چندتا عکس از 6 ماهگی آدی جون زیاد از فندق های خاله عکس بگیرم.. از فندق خانوم هرچی بگم کم گفتم..گل دخترمون زرنگ شده حساااابی.. شدیدااااا خوش روست و از ته دل قه قه میزنه میتونه بشینه  ولی بعده 5 دقیقه خسته میشه و غش میکنه شدیدااا عاشقه غذا خوردنه و خیلی هم بی تحمله..تا جایی که باید با ظرفش غذا رو بهش بدیم تا خیالش راحت بشه همش ماله خودشه و موقع خوردن هرچیزی باید دستشو بکنه تو ظرفش برای اطمینان کافی تازه دخترک سینه خیزم میره (البته دنده عقب )...

سلاااام به همه ی دوستای گلم.... بالاخره تولد امیرجونم برگزار شد و منم وقت کردم عکسها رو بزارم.. امیرجونم 6 سالش تموم شد و رفت توی هفت سال و ما تم هفت زرد و آبی رو براش انتخاب کردیم..تا لحظه ی قبل تولد هم از هیچی خبر نداشت و حسابی سورپرایز شد و خوشحال شد.. تمام مدت هم از ذوقش وسط بود و مثل همیشه عاااااااااالی رقصید و کلی ازمون دلبری کرد که دلم ما براش ضعف رفت..مخصوصا وقتی خاله ها و مامانیش دورش بودیم با همه به نوبت میرقصید و واسمون قلب و بوس میفرستاد وسط رقصش, که کلی ذوق زده شدیم از این همه مهربونی تو مرد کوچک..اخه همه ی این کارا رو بدون اینکه بهش یاد بدیم و بگیم انجام میداد..خاله به قوربون دل مهربون و رقص قشنگت امیرم...  ...

سلاااااام به همه ی دوستای خوبم...ایشالا طاعتتون قبول باشه و برکات این ماه شامل زندگی هاتون شده باشه... این ماه خیییلی خوش گذشت چون بیشتر از همیشه با فندق های خاله بودم و حسابی از وجودشون لذت بردم.. عید هم فندق های خاله خونمون بودن و خیییییلی خوش گذشت با وجود توی وروجک و داداش شیرین زبونت..و البته مامانی گلتون.. راستی تولد امیرجونمم بخاطر ماه رمضون و عید و تعطیلی موکول شد به هفته ی دیگه,که ایشالا وقتی براش تولد گرفتیم عکساشو میزارم..البته به خودش اصلا نگفتیم تولدشه که ناراحت نشه دیر میگیریم تولدشو...فدات بشم خاله,ببخشید گولت زدیم فقط این عکس تبریک نی نی وبلاگ که شب تولدت خودم از روش عکس گرقتمو میزارم برات میزارم تا بعد..بازم تو...