امیر جونمامیر جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
آدینا جونمآدینا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

شاهزاده و پرنسسم

5 ماهگی...

1394/4/30 19:00
نویسنده : خاله مهتاب
1,768 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااام به همه ی دوستای خوبم...ایشالا طاعتتون قبول باشه و برکات این ماه شامل زندگی هاتون شده باشه...

این ماه خیییلی خوش گذشت چون بیشتر از همیشه با فندق های خاله بودم و حسابی از وجودشون لذت بردم..

عید هم فندق های خاله خونمون بودن و خیییییلی خوش گذشت با وجود توی وروجک و داداش شیرین زبونت..و البته مامانی گلتون..چشمک

راستی تولد امیرجونمم بخاطر ماه رمضون و عید و تعطیلی موکول شد به هفته ی دیگه,که ایشالا وقتی براش تولد گرفتیم عکساشو میزارم..البته به خودش اصلا نگفتیم تولدشه که ناراحت نشه دیر میگیریم تولدشو...فدات بشم خاله,ببخشید گولت زدیمچشمکخندونک

فقط این عکس تبریک نی نی وبلاگ که شب تولدت خودم از روش عکس گرقتمو میزارم برات میزارم تا بعد..بازم تولدتتتتتت مباااارک مرد کوچکم...محبت

 

 

و حالا آدی جووووونم...

مخمل خانومم برای عکسای 5 ماهگیتم خیلی خوب همکاری کردی و خیلی ناز شدن...

خب حالا بریم سراغ عکسای این ماهت که من بیشتر از همیشه از عکسات راضی بودم..چون هم خونه خودم بودی و هم صبح بود و شما سرحال بودی و عکاسی برام راحت بود..برعکس 4 ماهگیت که ساعت 2 شب داشتم ازت عکاسی میکردم و تو حوصله نداشتیخندونک

خب اینم از عکس های 5 ماهگیه نفس خاله...

 

 

 

 

 

 

 

واااای خاله به قوربون این ژستت بره....عاشقتمممم مدلینگ من...بوسبوسبوس

 

 

 

 

 

 

عزیزم اینم از عکسای 5 ماهگیت ماه کوچولوی من...ایشالا 50000ماهگیت عشقمخندونک

 

حالا یکم از شیرین کاریتون بگم نفس های من..

آدی جونم واقعا این ماه خییییلی جیگر از قبل شدی,فقط منتظری نگات کنیم و باهات بازی کنیم تا غش غش با صدا بخندی..انقدر تو اون چند روزی که پیشت بودم واسم دلبری کردی  که نمیتونستم اصلا ازت دل بکنم..

الان دو هفته هم هست که مامانیت شروع کرده بهت غذای کمکی میده و توام که قوربونت برم به هیچ وجه دست رد به هیچ چیز نمیزنی عزیزدلمچشمکخندونکاز نون بربری و سیب زمینی گرفته تا یه پیاله پر فرنی..مامان جونتم که از خدا خواسته دوست داره شما تپلی بشی,هممه ی وقتشو برای غذا دادن به تو میزاره...

نوووووش جونت عشق خاله..

از امیرمم که هرچی بگم کم فتم..روز به روز با ادب تر و مهربون تر میشی عشق خاله..خیلی هم بهمون وابسته 

شدی و وقتی همه خونه مامان رعناییم و  میخوایم بریم خونه هامون با شیرین زبونیات دل ادمو میبری..

مثلا هفته ی پیش موقع خداحافظی به من وخاله زهرا میگفتی وااااای کجا میرید اخه؟؟؟؟تازه داشت بهمون خوش میگذشت..اخه شما برید من دلم خیلی تنگ  میشه..,اخه مگه نمیدونید من چقدر دوستون دارم پس چرا تنهام میزارید؟؟؟

زبون بازه خاله من که به شخصه همیشه تسلیم این زبونت میشم و دلم نمیاد تنهات بزارم و هردفعه پیشت میمونم..خاله به قوربونت که انقدر مهربونی...بوسمحبت

یه خاطره خندا دارم ازت بگم,ماه رمضون که من پیش شما بودم وقتی خاله مهتاب مثل همیشه بیخواب شده بود شما کنارم خواب بودی,ساعت 6 صبح دو دفعه خواب زد سرت که من از خنده غش کرده بودم..یه بارش بلند شدی نشستی وقتی من دستتو گرفتم گفتم بخواب خاله زوده الان بیدار شدی,داااد زدی که ولم کنننننن میخوام برم پیش خاله مهتاب..قه قههقه قههمنم فقط میخندیدم و یه چند دقیقه ای طول کشی قبول کنی من خاله مهتابم..ولی وقتی فهمیدی سریع دستتو انداختی گردنمو خوبیدی..

اما نیم ساعت بعد یه دفعه بلند گفتی.یااا ابولفضله مولااا...الان سامیار ایکس باکسمو خراب میکنه..منم که فقط میخندیدم به این نوع قسم خوردنت..قه قههو دوباره راضیت کردم سامیار خوابه توام بخوب خاله..

ولی خیلی خوش گذشت و خندیدیم..اینم یه سری عکس مربوط به همون 6 و 7 صبحه پرخنده ی من خونه مامان رعناست...که اتفاقا وقتی بیدار شدی و من برای همه تعریف کردم که تو خودت بیشتر از همه خندیدی عشقم..

..اینجام که من متاسفانه طبق معمول بیخواب شده بودمو کاری بهتر از عکاسی از فرشته هام پیدا نکردم...

 

 

 

اینم ژکوند های فرشته کوچولوی من در خواب...آرامبوس

 

 

 

اخخخخ خاله فدای دستای کوچواو و خوشکلت بشهبوس

 

 

 

اینم تامی ,خرس مورد علاقته عشقم..که از الان باهاش خاله بازی هم میکنی..چشمک

 

 

 

 

این دوتا عکسم مربوط به 3 صبحه عید فطره تو اتاق خواب منه,که شما پا به پای منو مامانت بیدار بودی و شدیداااا هم تو بحث ما شرکت میکردی..چون اصلا نمیزاشتی من به مامانت نگاه کنم و باهاش حرف بزنم,سریع با اون صدای ظریف گربه اییت,به روش خودت صدام میکردی و ذوق میکردی که من فقط باتو بازی کنم..نگاهتم نمیکردم غش میکردی خنده....توام مثل داداشت خوووب دلبری بلدی خانمی..چشمک

ولی وقتی دوربینو اوردم از خنده هات عکس بگیرم چون شب بود فلاش دوربین روشن میشد تو یه دفعه اینطوری میشدی و من و مامانی کلی به عکسات خندیدیم...

 

 

 

 

امیر و آدینا یادتون نره حاله مهتاب عاااااااشقتونه..محبتمحبتبوسبوسمحبتمحبت

 

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

محجوب بانو
31 تیر 94 10:28
سلام عزیز دلم خیلی ممنون که از لوگومون حمایت میکنید کد لوگومون رو باید توی اسکریپت ها کپی کنی و بعد ذخیره تنظیمات رو کلیک کنی انشالله که درست میشه خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی ممنونیم
خاله مهتاب
پاسخ
سلام گلم..خواهش.. ولی من کد لوگوتونو نمیبینم
مامان هانیه
31 تیر 94 21:48
5 ﻣﺎﻫﮕﯿﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻃﻼ ﺟﻮﻭﻭﻧﻢ ﭼﻪ ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﻧﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
خاله مهتاب
پاسخ
مررررسی هانیه جان.....متشکرررررم
خاله حدیث
1 مرداد 94 0:47
خاله به فداتون عزیزای دلم وایییییییییی چقد خندیدم یا ابولفضل مولا رو به من نگفته بودین قربون اون چشمات برم آدینا ی قشنگم
خاله مهتاب
پاسخ
مررررسی خاله جون.. اره اونشب نبودی اخه..جات خالی بود
مامان دیانا
1 مرداد 94 10:11
واقعا براوو به سلیقه عکاسیتون و حوصله و دقتی که به خرج میدین . عکسها همه نازن . کوچولو را موش بخوره با اون ژستهاش
خاله مهتاب
پاسخ
مررررسی عزیزم..این نظر لطف شماست..خیلی محبت دارین.. دیانا جونم ببوسین..
★ مامان نیکو ★
2 مرداد 94 18:54
عزیز دلم ماشالله بهت خیلی عکسای نازیی گرفتی خاله جوون ۵ماهگیت مبارک باشه آدیناجون
خاله مهتاب
پاسخ
مرررسی نیکو جونم.. لطف داری گلم.. چند روز نبودی نگرانت شدم عزیزم,فکر کردم گل دخترت بدنیا اومده..
ماما دیانا
3 مرداد 94 10:23
چ خاله با ذوقی دارین بچه ها اااااااااااااااااااااااااااااا
خاله مهتاب
پاسخ
مررررسی عزیزم، نظر لطفته
مامان زهره
4 مرداد 94 10:18
سلام مهتاب جون چه کوچولوهای نازی داری ماشالله خدا براتون حفظشون کنه امیدوارم زیر سایه شما وپدرشون به 150 سالگی برسن وهر چی از خدا میخوان بهشون بده برای خانواده خوب ودوست داشتنیتون آرزوی بهترین ها رو دارم شاد وخوشحال باشید تا ابد آمین
خاله مهتاب
پاسخ
سلام عزیزم..مرسی...منم بهترین ها رو براتون ارزومندم
nira
4 مرداد 94 22:41
هزار ماشالله چه دختر ناز و بامزه اي، چه عكساي قشنگي هم گرفتين ، تا جايي كه مي تونين عكس بگيرين كه اين روزا علاوه بر اين كه بچه ها خيلي بامزه اند ، خيلي هم عكس گرفتن ازشون راحته ، من كه بايد هميشه دوربين به دست دنبال سوشيانس بدوم تازه اخرش چند تا عكس تار و كج و معوج نصيبم مي شه بوس واسه دختر ناز و پسر خوشگل و خوش تيپ
خاله مهتاب
پاسخ
مرسی عزیزم، لطف داری نیراجون..اره واقعا، اتفاقا هر ماه عکس گرفتن ازش سخت تر میشه.. ولی اتفاقا عکسای سوشیانسم خیلی قشنگه نیراجون، انقدر پسرت نازه ماشالا که هرعکسی بگیری ازش خوبه.. ببوس گل پسرتو
عمه فروغ
6 مرداد 94 12:32
سلام مهتاب جون 5 ماهگرد دخملی و 6 ساله شدن خواهرزادتون رو تبریک میگم هزار ماشاا.. خدا حفظشون کنه خوش به حال این کوچولوها که همچنین خاله باحوصله ای دارند عکس هات خیلی قشنگ بود
خاله مهتاب
پاسخ
سلام فروغ جون..مررررسی عزیزم.. شما لطف داری گلم.. ممنون به ما سر زدی
کیان
8 مرداد 94 12:40
خاله ببخشید که دیر به دیر بهتون سرمیزنم.تولد امیر جون هم مبارک. قربون اون چشمهای آدینا جون که اونطوری با تعجب نگاه میکنه
خاله مهتاب
پاسخ
فدات عزیزم..خواهش میکنم گلم... مرررررسی خانمی خیلی لطف داری... مش لپ الله رو هم ببوووووس عزیزم
مامان
11 مرداد 94 20:50
سلام عزیزم .. وبلاگ دیانا آپ شده
خاله مهتاب
پاسخ
سلام گلم..حتما سر میزنم
آبجی نگار
11 مرداد 94 22:08
نازدردونه شبیه علامت سواله ...الهی من قربونش بشم پیش من بودلپاشومیکشیدم بعدش بوسش میکردم
خاله مهتاب
پاسخ
اره واقعااا اتفاقا منم همیشه باهاش همین کارو میکنم
مامان مهسا
12 مرداد 94 15:48
5 ماهگیت مبارکـــ باشه پرنسس کوچولوی خوشگل ایشاالا همیشه سالم و سلامت باشی
خاله مهتاب
پاسخ
مرررررسی خاله جون...نیکا جوووونمم ببوس