آدی جون و پارک و تولد...
سلااااام به همه ی دوستای خوبم...
یک هفته پیش وبلاگه جوجوها رو آپ کردم اما متاسفانه همش پریدددد
حالا بریم سراغه نفسای خاله..خاله مهتاب که تا فرصتی گیر میاره ازشما جوجوها عکس میگیره،آدی جون که فعلا نی نیه نمیتونه اعتراض کنه ولی امیر گاهی اوقات که منو دوربین به دست میبینه فرار میکنه،البته بیشتر اوقات اگه دورش خلوت باشه و همبازی نداشته باشه همکاری میکنه و خودش میاد ژست میگیره..خاله به فدات عزیزدلمممم...
خب حالا بریم سراغ تولد مامان طاهره..4شنبه ششم خرداد تولد مامانی امیر و آدینا بود،بابایی هم اصلا به روی خودش نمی اورد که تولد طاطاجونه..4شنبه وقتی رفتن خونشون باباحسین زنگ زد به خاله حدیثه و هماهنگیه یه تولد و سورپرایز رو واسه جمعه انجام داد..جمعه همه خونه مامان رعنا جمع شدیم وخاله ها همه ی کارا و تزییناتو انجام دادن واسه سورپرایزه مامان طاهره..(البته ناگفته نماند بابا حسین جمعه کلی درد و دل کرد که طاهره از 4شنبه تا جمعه کلی به بابا حسین غر زده که انگار نه انگار تودلمه و نه تبریکی نه چیزی..خلاصه کلی غر و قهربی خبر از برنامه ی جمعه....)
خلاصه تولد مامان طاطا خیییییلی خوب برگزار شد و مامانی خییییلی خوشحال شد،خییییلی هم سورپرایز شد چون واقعا فکرشو نمیکرد..
دستت درد نکنه بابا حسینه مهربووون...
خاله جووووووووونم تولدت مباااااارک......
اینم از عکسای تولد....
اخخخخ خاله به فداتون....تعجبتو قوربوووون عشقه خاله
خاله به قوربونه چشمای قشنگت گل پسرمممممم.
اینم دو قلوهای خاله زهره،مهدیس و مهدیار..خاله فداتون فرشته های کوچولوی من..
(این نکته رو هم بگم،مهدیس خانوم تا آخر شب همین جا روی میز کنار کیک بود و تو عکس همه هم حضور داشت..خاله به فدااااات شکموی من..)
مهدیس جون و عشقش امیر اقااا...نمیدونید این تپل خانوم چقدر عاشقه امیرجونه..طوریکه شوهرخاله ها به شوخی بهش میگن عروسه اجباریعاشقتمممم عروسکم....
اینم حاصل ناخونکای شکموهای خاله،امیر آقا و مهدیس خانوم...
اینم چندتا عکس از مخمل خانوم که من از تزیینات تولد مامانی سواستفاده کردم...
دوقلوهای مهربونم محو تماشای فرشته کوچولو...خاله به فدای پاکی و محبتتون...
اوااااا...چه کارا کردینا واسه تولد مامانم...اوااااا....
خب حالا بریم سراغه عکسهای متفرقه...
دختر گلمون تو خواب رفته راه پیمایی...مرگ بر آمریکااااا...
دخترک خوش خنده ی ما صبحه زود،تا چشماشو باز کرد و من و مامانشو بالا سرش دید غش کرد خنده..
الهی فداااات بشم من فرشته ی نازم...
دخترک عاااااشقه ماساژه....و من اگه تا صبحم ماساژش میدادم هیچی نمیگفت..خوش میگذره خانمی؟؟؟؟؟
یه روز خوبه بهاری که منو آدی جون رفتیم پارک برای کسب ویتامین D و هواخوری و عکاسی...
قشنگم در حال دریافت ویتامین D
داااااااالی خاله جون...
خاله به فدات عروسکم..چقدر عینک بهت میاد..ولی خدانکنه هیچوقت عینکی بشی نفسم..عااااااشقتم خوشکله من....
یه سری عکس هم مامانی از شیرین کاریا و عشقولانه هاتون برام فرستاده که هردفعه این عکسها رو میفرسته دله من براتون میره نفسای خاله...
عشقووووووولانه.......
خاله فدای چشمات..
اینجام دختره گلمون به فلاشه موبایل اینطوری خندیده..
سفر شمال...و تلاشه مامانی برای گرفتن عکسای خوشکل از ادی جون و همکاری نکردن آدینا..فقط با من همکاری میکنه نفس خاااله
لپاتو قوووووربون خاله..
عاشقه این تعجباتم...
اینجا هم به گفته مامانی رفتین فشم..وااااای من عاشقه خودتو و لپاتو عکستم...وقتی مامانی این عکستو فرستاد برام تا دو روز 5 دقیقه یه بار نگاش میکردم..عااااشقتم...
تولدی که مامانی مهربون واسه بابا حسین گرفت..اردیبهشت...