خاطرات امیرم...
پسر قشنگم،آرام جانم چقدر وجودت لذت بخشه عمر مامان...
گل پسرم خیلی شیرین شدی و به شدت من و بابایی رو به خودت وابسته کردی..
اولین کلمه ای که یاد گرفتی "دده" است و شامل همه چیز میشه و هرچی رو که میخوای فقط میگی دده و من باااااااید بفهمم منظورت چیه
عاشق کارتون دختر کوسه ای و پسر گدازه ای هستی ولی در عین حال از یه قسمت هاییش بشدت میترسیو سریع فرار میکنی...
امیر نازم ،خدا نکنه یک زخم کوچولو روی دست یا پات ببینی..گریه میکنی و ما رو مجبور میکنی چسب زخم بزنیم بهش و با چسب زخم دردش به سرعت نور آروم میشه ولی تا24 ساعت از جات تکون نمیخوری و به هیچ چیزم دست نمیزنی..مامانیم گاهی از این اخلاقت سواستفاده میکنه و هروقت خیلی کار داشته باشم یه چسب زخم به دست یا پات میزنم و شما تا شب آروم میشینی یه جا..مامان به قربون آرومیت..
دیگه اگه بخوام از شیرین کاریات و کارای عجیبت بگم اینه که شما شدیدا به خوردن "مهر " علاقه داریو تا میبینی یکی داره نماز میخونه به سرعت نور مهرشو برمیداری و میری یه گوشه تا ترتیبشو بدی..هر وقتم که من سرم گرم باشه و صدات نیاد میگردم دنبالت و پشت پرده ها در حال مهر خوردن مچتو میگیرم
چندتا عکس جالب از امیرم وقتی کوچیک تر بود..